دکتر وحید شالچی در نشست مشترک اساتید دانشگاهی ایران و افغانستان مطرح کرد: هم گرایی برای مقابله با کرونا میان کشورها وجود ندارد

۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ | ۰۴:۳۰ کد : ۱۱۷۲۰ اخبار فرهنگی اطلاعیه ها انجمن ها تشکل ها کانون ها نشریات
تعداد بازدید:۵۳۲
گرچه شیوع کرونا در اغلب کشورهای جهان روزانه جان هزاران نفر را می‌گیرد اما در ساحت سیاست رسمی کشورها هیچ اقدامی برای «هم‌گرایی» و تلاش هماهنگ برای مقابله با این بیماری وجود نداشته و کشورهای مختلف با بستن مرزهای خود به سمت «خاص‌گرایی» در حرکتند.
دکتر وحید شالچی در نشست مشترک اساتید دانشگاهی ایران و افغانستان مطرح کرد: هم گرایی برای مقابله با کرونا میان کشورها وجود ندارد
گرچه شیوع کرونا در اغلب کشورهای جهان روزانه جان هزاران نفر را می‌گیرد اما در ساحت سیاست رسمی کشورها هیچ اقدامی برای «هم‌گرایی» و تلاش هماهنگ برای مقابله با این بیماری وجود نداشته و کشورهای مختلف با بستن مرزهای خود به سمت «خاص‌گرایی» در حرکتند.
«دانشگاه علامه طباطبایی» در ایام کرونایی و با استفاده از فضای مجازی، اقدام به برگزاری سلسله نشست‌های اساتید دانشگاهی ایران و افغانستان کرده است. این اقدام که یکی از ابتکارات این دانشگاه به شمار می‌رود، تاکنون در فضای مجازی مخاطبان زیادی را به خود جلب و موضوعات جدیدی را در ایام کرونایی و پساکرونا مطرح کرده که جدا از مباحث دانشگاهی می‌تواند برای بسیاری از مسئولان جامعه ایران و افغانستان هم مفید بوده و حتی آینده روابط دو کشور همسایه را با توجه به اشتراکات فرهنگی و تاریخی، دستخوش تغییرات نماید.
 
به گفته دکتر «وحید شالچی» جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، چالش جدیدی که هم‌اکنون دو کشور ایران و افغانستان با آن روبرو هستند چالشی است که در «دهکده جهانی» رخ داده و از آن‌جا که هیچ دو ملتی در جهان به اندازه ایرانی‌ها و افغانستانی‌ها با هم شباهت‌های فرهنگی و تاریخی ندارند، این چالش از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.
 
وی در این خصوص گفت: "گرچه جهان ما همان‌گونه که انتظار می‌رفت، کوچک شد اما یک دهکده‌ «هم‌گرا» با ارزش‌های برابر از دل آن بیرون نیامد. آن‌چه که در این جهان رخ داد یک اتفاق «بیولوژیکی» بود که در پی آن تاثیرات اقتصادی و اجتماعی فراوانی هم رخ داد. دوگانه‌ای که ما هم‌اکنون با آن روبروییم همین «خاص‌گرایی» و «دیگرخواهی» است. این مسئله‌ای که به رغم این وضعیت دراماتیک عجیبی که در دنیا حاکم شده و مطابق با آمارهای منتشر شده روزانه هزاران نفر درآن کشته می‌شوند، نکته‌ای دارد. به رغم این تعداد از کشته‌شدگان هیچ عزم و تلاش جدی در ساحت رسمی سیاست برای ایجاد یک همگرایی وجود ندارد و برعکس، سیاست‌های خاص‌گرایانه درحال تقویت بوده و هرکشور تلاش دارد تا مرزهای پیرامون خود را محکم‌تر ببندد. حتی در میان کشورهایی که طی دهه‌ها اتحادیه‌های سیاسی منسجمی را شکل داده بودند، این اتفاق رخ داده و همه به سمت خاص‌گرایی هستند.
 
تشدید فقر در شرایط کرونایی
 
یکی از مسائل اساسی این است که این ویروس همه را گرفتار می‌کند اما پیامدهای آن برای فقراست. این نکته مهمی برای ایران و افغانستان و به‌طور کلی غرب آسیاست از این جهت که ما با یک نابرابری دولایه و تشدید یافته روبرو هستیم؛ یعنی این ویروس هم در سطوح ملی این وضعیت کنونی را (چه در حوزه سلامت و چه در حوزه معیشت و اقتصاد) بوجود می‌آورد و هم برای منطقه‌هایی مانند ایران که درآمد نفتی هم دارند، این نابرابری را تشدید می‌کند.
 
از سوی دیگر هم‌اکنون با یک نابرابری در سطح جهانی هم روبرو هستیم. حدود ۳ درصد جهان تقریباً ۴۰ درصد سرمایه جهان را در اختیار دارند و بقیه جهان سهم چندانی از آن سرمایه ندارند. این ویروس می‌تواند چنین وضعیتی را تشدید کند، چرا که وقتی این رکود گسترده اتفاق می‌افتد دولت‌ها در برخی کشورهایی که اقتصاد قوی‌تری دارند، با حمایت از بنگاه‌های بزرگ و افراد آسیب‌پذیر، می‌توانند میزان تاثیرات اجتماعی منفی را کنترل و کاهش دهند. اما این وضعیت عملاً برای کشورهایی مثل افغانستان و ایران ممکن نیست؛ به‌ویژه ایران که همزمان با تحریم‌های ناعادلانه و افغانستان هم با مسائل خاص خود هم روبروست، مشکلات دولت و مردم را در این دو کشور تشدید کرده است. به عبارتی وقتی ما با رکود روبرو هستیم سیاست‌های حمایت اجتماعی را هم نمی‌توانیم پیگیری کنیم.
 
در درون کشور هم برای طبقات پایین جامعه به خصوص روزمزدها که بخش زیادی از آن ها را هم مهاجرین افغانستانی تشکیل می‌دهند، فشار اقتصادی قابل توجهی به وجود خواهد آمد و بسیاری هم شغل خودشان را از دست خواهند داد. نکته مهم هم- چنان‌چه بدان اشاره شد- این است که در عرصه بین‌المللی و در ساحت سیاسی هیچ عزمی برای حل آن وجود ندارد. سیاست رسمی هم که بخواهد وضعیت کنونی را در نظر گرفته و وضعیت نابرابری را کاهش دهد عملاً وجود ندارد.
 
این «نابرابری اجتماعی» در حال حاضر مسئله اصلی است. منطق سرمایه‌داری و قدرت هم کماکان در عرصه جهانی فعال است. این منطق سرمایه‌ را از سطح جامعه جمع و در «متروپولیتن»‌های خاصی آن را محصور می‌کند و از طریق قدرتی که با آن همراه است و کمک به سیستم «سرمایه‌داری» قصد دارد تا تنها بحران‌های خودش را حل کند. این مسئله مهمی است که به وجود آمده و نیازمند این است که در عرصه‌های جدیدی از سیاست که رسمی هم نیست، آن را فعال کرده تا بتوان با پیامدهای اجتماعی که بغرنج هم خواهد بود، مقابله و به راه‌های اندیشید که بتواند به لحاظ فرهنگی و اقتصادی در جهان حاضر به «همگرایی» بیانجامد.
 
لزوم همگرایی بین‌المللی
 
همگرایی در عرصه بین‌المللی هم به‌گونه‌ای است که اگر تلاش‌ها را در عرصه منطقه‌ای اعمال نکنیم نمی‌توان پاسخ مناسبی برای چالش‌های موجود داشت. متاسفانه تصمیمات در عرصه بین‌المللی به‌گونه‌ای نیست که بتوانند پاسخگوی نیازهای ما در سطح منطقه باشد. بحران کنونی هم از این جهت که درآمدهای منطقه را کاهش داده و پیامدهای خاص خود را به همراه دارد، ما را به سمت راه‌کارهای دیگری هدایت می‌کند. درواقع ما باید تلاش کنیم تا به کنشگران دیگری غیر از دولت‌ها هم بیاندیشیم و درواقع این کنشگران دیگر را هم جدی بگیریم. باید تلاش کرد تا آن‌ها در سیاست عمومی ایفای نقش کنند. این نکته مهمی برای ایران و افغانستان است و تاکنون به اهمیت تقویت دولت‌ها کمتر توجه شده است. در وضعیت نابرابر جهانی چه به جهت قدرت و چه به جهت ثروت، تقویت دولت‌ها و نهاد دولت فارغ از افرادی که سرکار هستند بسیار مهم است. اهمیت این امر بالاست و باید در کنار آن جامعه مدنی و حوزه عمومی را چه برای دانشگاهیان و چه دیگران فعال کرد. در این‌جاست که باید دانشگاهیان نقش خودشان را ایفا کنند.
 
عدالت اجتماعی در گرو تقویت حوزه عمومی است
 
عرصه‌های دانشگاهی و فکری نباید تاثیرات کوتاه مدت داشته باشند چرا که تاثیر ما ممکن است در عرصه سیاست واقعی محدود باشد، اما از آن‌جا که عرصه سیاست محدودیت‌هایی را دارد که به نظر می‌رسد نمی‌تواند چالش‌های در زمینه عدالت اجتماعی و مبارزه با فقر را برطرف کند، لذا به نظر می‌رسد که باید به تقویت «حوزه عمومی» در منطقه توجه داشت. آن هم نه فقط حوزه عمومی که در درون یک چارچوب ملت خاص قرار دارد. دانشگاهیان باید به تاثیر «فرهنگ» بر سیاست بیشتر توجه کنند. البته این تاثیر ممکن است با فاصله باشد. بدین معنی که مباحث فکری دانشگاهی ممکن است یک یا دو دهه بعد اثرگذار باشد اما این عرصه، بسیار مهم است. در منطقه غرب آسیا ثروت زیادی به این منطقه وارد می‌شود اما کمتر به رفاه مردم تبدیل می‌شود. یا مداخلات مختلفی از خارج منطقه اتفاق می‌افتد که حاصل آن هم به رغم ثروت زیاد، این است که منطقه ما چندان از مزایا و رفاه اجتماعی برخوردار نیست. متاسفانه تیتر خشونت‌ها و ترورهای جهان مربوط به این منطقه است.
 
میراث مشترک می‌تواند تصمیمات سیاسی همگرایی را دامن زند
 
البته یک نکته بسیار خاص در مورد دو ملت ایران و افغانستان وجود دارد که باید به شکلی خاص بر روی آن تاکید کرد. ما ملت های دارای تاریخ مشخصی هستیم که تاریخ و میراث مشترکی با یکدیگر داریم و این اصلاً چیز کمی نیست و بسیار هم مهم بوده و نمی‌توان به سادگی از آن گذر کرد. این تاریخ کلان روایت‌ها و فهم‌های مشترک دو کشور را شکل داده که ممکن است بسیار سریع تبدیل به تصمیمات سیاسی و یا همگرایی‌های سیاسی شود، اما «باز یادآوری» و «بازگفت» و توجه به آن‌ها در حوزه فرهنگ و تعاملات عمومی می‌تواند در میان مدت و دراز مدت تاثیرات خودش را در حوزه اقتصادی و سیاسی داشته باشد. واقعیت این است که در منطقه خاورمیانه چندان روند همگرایی را مشاهده نمی‌شود. اما در همین جاست که باید به ایده‌های جدید و حتی دور از ذهن نظیر تشکیل «اتحادیه‌ غرب آسیا» یا هراتحادیه دیگری از این دست بپردازیم. شاید ایده تشکیل «اتحادیه اروپا» هم از دل جنگ‌های جهانی بیرون آمده باشد. با این رویکرد می‌توان گفت که اتفاقاً بحران‌ها می‌توانند فرصتی باشند که با همگرایی هم حل می‌شوند و این همگرایی را نباید تنها در سطح سیاسی دنبال کرد و اتفاقاً این میراث فرهنگی مشترک نقطه مهمی است که باید به آن توجه ویژه داشته باشیم. آن ها الگوهای تفسیری و نظام‌های معنایی هستند که ما در منطقه با افغانستانی‌ها داریم و اتفاقا شبیه به هم نیز هستند. بدین ترتیب هرگونه مرزگذاری بین این موارد با یکدیگر بسیار مرزهای جعلی خواهد بود. «مولانا»، «خواجه عبدالله انصاری» و مفاخر فرهنگی  و ... کسانی هستند که جهان ذهنی ما را ساخته و بنابراین ما باید در سطح غیردولتی هم تلاش کرده و پیگیری نماییم.
 
چالش‌های بوجود آمده، چالش‌هایی است که با بستن مرزها حل نمی‌شود. این مرز ۹۰۰ کیلومتری بسته نمی‌شود و اگر هم بسته شود، راه حل نیست. ایران و افغانستان به‌گونه‌های مختلف فرهنگی و تاریخی و جدا از مناسبات اقتصادی -که برای هر دو ملت هم مهم است- با یکدیگر پیوند خورده‌اند. باید در نظر داشت که در گسترش این مناسبات است که رفاه هم بوجود می‌آید. به نظر می‌رسد که ما در خاورمیانه درگیر بعضی از سیاست‌های قومی تفرقه‌آمیزی شدیم که نفعی را برای ملت‌های منطقه نخواهد داشت. البته می‌توان حدس زد که این سیاست‌های تفرقه‌آمیز قومی برای دنیای سرمایه‌داری چه سودی خواهد داشت. اما این تاریخ چند دهه نشان داده است که برای منطقه بسیار هم زیان‌بار خواهد بود. این دست مسائل منطقه را با بحران‌های متعدد روبرو خواهد کرد.
 
تقویت مبادلات فرهنگی و زایش تمدن
 
باید تقویت مبادلات با گفت وگوها را به عنوان یک امر محوری دنبال کرد. نکته‌ای در این قسمت به‌وجود می‌آید و آن هم توجه ویژه به فضای مجازی است. ما در این فضا همکاری‌های فراوانی را می‌توانیم داشته باشیم. نشست‌ها و مباحثات مشترک داشته باشیم و حتی جلسات دفاع [پایان‌نامه‌ها] را هم می‌توان به صورت مشترک برگزار کرد. در کشوری مانند فرانسه بسیاری از جلسات دفاع با حضور داوران بین‌المللی برگزار شده و این مسئله تبادل نظر علمی بسیار هم جدی گرفته می‌شود. در ایران هم ما باید این تبادلات را بسیار جدی گرفته و تغییر زیرساخت‌ها را باید از سطوح فرهنگی شروع کنیم. برای سده‌ها این منطقه «زایشگاه تمدن» بوده و افراد بسیاری از این منطقه بیرون آمده‌اند. به نظر می‌رسد اگر این منطقه مجدد تبادلات خودش را حفظ کند، بار دیگر می تواند از دل آن افراد بزرگی چون «بوعلی سینا« و «مولانا» و ... بیرون بیایند. این مسئله‌ای است که توجه ویژه می‌طلبد. آن عصر «زرینی» که در جهان اسلام ایجاد شد، بخش عمده‌ای از آن درست از همین دو کشور یعنی ایران و افغانستان برخاست. در زمان حاضر هم به نظر می‌رسد که احتمالاً زایش تمدنی دیگر می‌تواند از دل این تبادلات درون منطقه‌ای هم به وجود بیاید.
 
در اینجا باید این موارد را البته در کنار دولت‌ها جدی گرفت، چرا که دولت‌ها می‌توانند این حصارها را خیلی محفوظ بدارند. فضای مجازی هم در این مورد و هم در موارد دیگر بسیار مهم خواهد بود. به‌نظر می‌رسد که در جهان پساکرونا باید فضای مجازی را بسیار بیشتر از گذشته در کسب و کارها و مبادلات منطقه‌ای جدی گرفت. حتی سیستم‌های قضایی و دیجیتال باید بیشتر مورد بررسی قرار گرفته و نظام سلامت هم از این طریق مورد بررسی قرار بگیرد. این وضعیت برای کشورهایی که چندصد کیلومتر مرز مشترک داشته و تبادلات زیادی با یکدیگر دارند از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود. بنابراین سیستم‌های سلامت هم باید در سطح منطقه‌ای دنبال شود. کرونا نشان داد که هم باید به نظام‌های سلامت یکدیگر بیشتر اهمیت بدهیم و هم به نظام‌های اقتصادی.
 
اگر ما نتوانیم کنشگری مناسبی با یکدیگر داشته باشیم جریان‌های بین‌المللی قدرت وضعیت خوبی را برای ما رقم نخواهند زد و دائماً ما را با چالش‌های جدیدی مواجه خواهند کرد. بحران کرونا می‌تواند برای بسیاری از دولت‌ها نظام سلامت و مشروعیت بیشتری بوجود آورد. چون دولت ها ابزارهایی را برای مداخله دارند، در کشورهایی که این ابزار را ندارند هم برای مداخله و هم برای کنترل عواقب آن چاره‌ای اندیشیده نشده، احتمال دارد «اغتشاش»، «آشوب" و «سلب اعتماد» از دولت شکل بگیرد که پیامدهای خاص خودش را خواهد داشت. این امر موجب می‌شود تا چرخه آشوب که دهه‌ها در این منطقه وجود داشته و به گسترش رفاه عمومی نیانجامیده، را تقویت کند.
 
آن‌چه که دانشگاهیان می‌توانند در این وضعیت بدان بپردازند، گسترش مبادلات به خصوص در «فضای مجازی» است. حتی بیشتر از این، باید به دوره‌های مشترک، کلاس‌های مشترک و پژوهش‌هایی که میراث تاریخی مشترک را پررنگ‌تر می‌کنند اشاره داشت. البته برخی از مخاطرات و بحران‌های دولتی هم بسیار جدی است. دولت‌هایی که به هرحال بنابر دلایل مختلف توانمندی لازم را در حوزه‌های اقتصادی ندارند که بخواهند به بحران‌ها پاسخ دهند، می‌توانند دستمایه سرمایه‌داری قرار گرفته و بنابر ساز و کارهای این نظام، اجازه شکل‌گیری دولت‌های قدرتمند را در بعضی از این مناطق نداشته باشند. این مناطق از این جهت که منابع لازم را در اختیار نظام سرمایه‌داری قرار می‌دهند بسیار حائز اهمیت هستند. بدین ترتیب این خطری است که باید همواره مد نظر داشت.
 
نکته دیگر نقش «مفسر» جامعه علمی است. یعنی این که دانشگاهیان روزگاری قوانین قطعی را در حوزه اخلاق و جهان سیاست تعیین می‌کردند، بنابراین باید در منطقه کمک کرد تا فهم بهتری از یکدیگر پدیدار شود. رسانه‌های متعدد همان‌قدر که ممکن است این تفاهم را در منطقه گسترش دهند همان قدر هم ممکن است مانع تحقق این مهم باشند. مثلاً با تیتر کردن اظهارات یک مقام مسئول در یک جایی دیگر، «ایماجی» را بسازند که منطقی نبوده و به بخش‌هایی از جامعه تسری پیدا کند. نیاز است تا هریک از دانشگاهیان در نقش یک «مفسر» قرار گرفته و در قلمرو خود این سوء تفاهم‌ها را برطرف کنند. ارزش‌های پایداری مانند «عدالت» و «صلح» وجود دارند که باید آن‌ها را کماکان دنبال کرده و روی آن اصرار ورزید. تنها از این طریق می‌توان ظرفیت‌ها و پتانسیل‌ها را به فعلیت در آورد. ظرفیت دیگر هم اقتصادهای بومی منطقه‌ای و تبادلات اقتصادی است که باید در سطح منطقه‌ای و محلی دنبال شوند. استقبال از این ظرفیت به سان مویرگ‌هایی در اقتصاد عمل می‌کنند که اگر این مویرگ‌ها به هم متصل شوند، بسیار قابل اعتمادتر از کمک‌هایی است که از بیرون به این نظام‌ها می‌شود. این کمک‌های خارجی و غیر منطقه‌ای ممکن است چندان کمکی به امنیت منطقه نکنند، اما اگر تجار و تولیدکنندگان منطقه پیوندشان را با یکدیگر حفظ کرده و آن را تقویت کنند، به راحتی می‌توانند چالش‌های خود در جهان پس از کرونا را مدیریت کنند.

نظر شما :