کارگاه تحلیل گفتمان در دانشگاه علامه طباطبایی تهران برگزار شد (۲)

۰۱ آبان ۱۴۰۰ | ۰۷:۵۵ کد : ۱۵۹۹۴ اخبار فرهنگی انجمن ها
تعداد بازدید:۳۰۵
کارگاه تحلیل گفتمان، به همت انجمن علمی مطالعات زنان با همکاری پژوهشکده مطالعات و سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران، ۱۸ مهرماه ۱۴۰۰ ساعت ۱۴ برگزار شد.
کارگاه تحلیل گفتمان در دانشگاه علامه طباطبایی تهران برگزار شد (۲)

کارگاه تحلیل گفتمان، به همت انجمن علمی مطالعات زنان با همکاری پژوهشکده مطالعات و سیاستگذاری اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی تهران، ۱۸ مهرماه 1400 ساعت ۱۴ برگزار شد.
سخنران این جلسه خانم دکتر سعیده امینی بودند.
به گزارش معاونت فرهنگی دامشگاه علامه طباطبایی، دکتر سعیده امینی اضافه کرد: نکته‌ای که در بحث فوکو حائز اهمیت است برخلاف اینکه خیلی‌ها نسبت می‌دهند که ممکن است امر واقعی را نادیده گرفته باشد ولی اینگونه نیست؛ یعنی امر بیرونی و خارجی را همانطور که گفته شد دیالکتیکی بین گفتمان و جهان بیرونی می‌بیند در اینجا هم به نوعی به این امر توجه دارد و به آن می‌پردازد. اما یکی از مفاهیم محوری‌ای که فوکو به آن توجه دارد بحث روابط قدرت و همبستگی‌ای که با تولید و گردش گفتمان دارد، است. گفتمان باقدرت در پیوند است و جدای از قدرت نیست چون در واقع این روابط قدرت هستند که مشخص می‌کند کدام نظام معنایی و گفتمان بتواند صورت هژمونیک و مسلط پیدا کند و بقیه را در حاشیه قرار دهد.
او بیان کرد: بنابراین یک همزیستی بین قدرت و بین آن استقرار گفتمان و گردش گفتمان در درون جامعه وجود دارد. نگاهی که فوکو به قدرت دارد بیشتر یک نگاه مویرگی است. و آن قدرتی که تحت تصاحب قرار می‌گیرد و در کالبد یک نظام و دستگاه قرار می‌گیرد مد نظر فوکو نیست؛ بنابراین وقتی فوکو قدرت را به‌صورت مویرگی می‌بیند به تبع آن مقاومت نیز دیده می‌شود و وقتی که ما می گوییم این قدرت وجود دارد  در عین حال مقاومت نیز وجود دارد.
دکتر امینی پیرامون بحث سوژه گفت: در بحث سوژه ما سوژه آلتوسری را داریم. سوژه آلتوسری، یک سوژه منفعل و تحت انقیاد است. آنچه که آلتوسر در ایدئولوژیک و دستگاه‌های ایدئولوژیک دولت مطرح می‌کند این است که ایدئولوژی آن نگاهی که به قدرت دارد یک قدرت متسلط  و یک قدرتی است که در کالبد یک نهاد و در قالب یک سازمان قرار گرفته که این بحث‌های ایدئولوژیک و نظام ارزشی که مد نظر نظام سیاسی هست از کانال آن نهادهای آموزشی و فرهنگی ایدئولوژیک به افراد متقل می‌شود؛ و سوژه‌ها با آن دستگاه‌های ایدئولوژیک تابع و جامعه پذیر می‌شوند.
وی افزود: آن چیزی که اهمیت دارد این است که این معانی که منتقل می‌شوند معانی آغشته به ایدئولوژیک هستند بنابراین انگار که این سوژه هیچ اختیاری از خود ندارد و تابع آن قدرت و  ایدئولوژی‌ای است که به نوعی نظام سیاسی به آن تزریق می‌کند؛ اما چون نگاه فوکو نسبت به قدرت یک قدرت پخش است و در سطوح مختلف زندگی اجتماعی مشاهده می‌کند و چون معتقد هست که هرجا قدرت وجود دارد مقاومت نیز وجود دارد در نگاه فوکو به سوژه،  سوژه منفعل نیست و با اتکا به همین سوژه است که این سوژه توانایی مقاومت در برابر گفتمان مسلط را پیدا می‌کند و این توانایی را دارد که بتواند آن گفتمان پیشین را به چالش بکشد. بنابراین یک رابطه سه گانه بین قدرت، گفتمان و مقاومت در بحث فوکو وجود دارد.
او بیان کرد: یک نکته مهم که اهمیت دارد بحث تمایز ایست که بین طرح گفتمان فوکو و گفتمان لاکلاو و موفه وجود دارد. نقدهایی که به تحلیل گفتمان فوکو وارد می‌شود فاقد ابزارهای تحلیل متون و زبان است. بحث‌های فوکو برای تحلیل‌های کلان بسیار کارآمد است؛ ولی اگر بخواهیم تمرکز کنیم روی متن، تحلیل گفتمان فوکو به کار نمی‌آید بنابراین فاقد ابزارهای تحلیل زبانی است.
وی بیان داشت: با وجود اینکه می دانیم یک مبانی فلسفی بسیار مهمی را فوکو برای بحث پساساختارگرایی فراهم کرده ولی این نواقص و موارد در دیدگاه فوکو وجود دارد؛ و اگر بخواهیم رقابت‌های گفتمانی را بررسی کنیم تحلیل گفتمان فوکو نمی‌تواند کمکی به ما کند. در فراز و فرود و یا تحول گفتمانی، نظریه فوکو به نسبت تحلیل گفتمان  لاکلاو و موفه از کارایی کمتری برخوردار است. تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه جامع‌تر و کاربردی‌تر و در واقع بسط یافته آثار فوکو است و بر روی جریان‌های متعددی تمرکز دارد.
او در خصوص زمینه‌های فکری تحلیل گفتمان گفت: زمینه‌های فکری تحلیل گفتمان لاکلا و موفه عبارتند از واسازی دریدا، تبارشناسی و دیرینه شناسی فوکو، روانکاوی لاکان، زبان شناسی و نشانه شناسی مدرن و هژمونی گرامشی و یک بینش ضد بنیادگرایی و ضد جوهر گرایی فیلسوفانی چون رورتی، دریدا، لیوتار و ژیژک است.
او خاطر نشان کرد: یک بحثی را که لاکلا و موفه مطرح می‌کنند تمایزی ایست که بین مفهوم ایدئولوژی و گفتمان وجود دارد. در بحث ایدئولوژی نگاهی که به سوژه وجود دارد همان نگاه منفعل آلتوسری است. مفهومی که از ایدئولوژی به یک معنا وجود دارد این است که سوژه اختیاری از خود ندارد؛ اما در بحث گفتمان سوژه دیگر سوژه منفعل نیست، تلقی‌ای که از سوژه وجود دارد مانند ایجنت گیدنز است یعنی این سوژه قدرت و امکان تغییر دارد و چون قدرت و این امکان را دارد که در برابر جلوه‌های مختلف مقاومت را از خود نشان دهد بنابراین گفتمان از ایدئولوژی متمایز می‌شود و به همین خاطر است که تفکر چپ مفهوم ایدئولوژی را کنار گذاشت و به مفهوم گفتمان روی آورد. چون در گفتمان سوژه منفعل نیست و دقیقاً مانند بحث کارگزاری که گیدنز مطرح می‌کند سوژه، توانایی مقاومت را دارد.
دکتر سعیده امینی ادامه داد: یکی از زمینه‌های مهمی که بر اندیشه لاکلاو و موفه اثرگذار بود، دیدگاه‌های پسامارکسیس هایی مثل ژیژک بود. ژیژک آن نگاهی که مارکس نسبت به ایدئولوژی دارد که ایدئولوژی را بر آن بنا قرار می‌دهد و اصالت را به اقتصاد می‌دهد، چنین نگاهی را ندارد؛ و نگاه ویژه به ایدئولوژی این است که ایدئولوژیک در همه عرصه‌های زندگی ما رسوخ پیدا کرده و یک وزن بسیار بالایی از ایدئولوژیک می‌دهد وان را از عرصه‌هایی که مارکسیسم ارتودوکس مدنظرشان بود می‌آورد و در همه جامعه توزیع می‌کند.
او گفت: لاکلاو و موفه در واقع این نگاه و برداشتی را که ویژگی ایدئولوژی دارد را به بحث گفتمان تعمیم می‌دهند، آن‌ها مفهوم
ساختار را هم به عنوان یک امر پیشینه متسلط در نظر نمی‌گیرند و نگاهی به ساختار ندارند و اساساً نگاهشان نگاه تماماً گفتمانی است. به عبارت‌ دیگر لاکلاو و موفه مفهوم گفتمان را به نوعی جایگزین مفهوم ساختار می‌کنند.
او بیان کرد: در بحث‌هایی که درباره لاکلاو و موفه داریم آنها گفتمان را یک نظامی از معانی می‌دانند که دائماً در مسیر در حال تغییر و تتور هستند و در مسیر در یک مقطعی تثبیت می‌شوند در مقطع دیگر دچار تغییر می‌شوند؛ و این تغییراتی که در گفتمان اتفاق می‌افتد می‌رسد به آن ریشه زبان شناختی که در آراء لاکلا و موفه  که خود را بلد و برجسته نشان می‌دهد بحث دال و مدلول است.
وی بیان داشت: در بحث‌های زبانشناسی می دانیم که دال آن کلمه و مدلول آنشی ای هست که به آن اطلاق می‌شود؛ اما خیلی از مفاهیم هستند به ویژه مفاهیمی که در حوزه علوم اجتماعی و در عرصه سیاست وجود دارند چنین شکلی را ندارند خیلی از اینها دال تهی هستند. در بحث تحلیل گفتمان لاکلا و موفه آن‌جایی صحبت از این می‌شود که گفتمان‌ها روی همین مانور می‌دهند یعنی روی همین مدلولی که حالت مبهم دارد. لاکلاو و موفه نیز بحث دال برتر بدال شناور را هم مطرح می‌کند.
او افزود: دال برتر پربسامدترین و به بیان دیگر پر تکرارترین واژه و معنی‌ای است که می‌تواند در یک گفتمان قرار بگیرد و آن دال‌های شناوری که پیرامون آن قرار دارند واژه‌های پرتکراری هستند که دال برتر را ساپورت می‌کنند و مفصل بندی یک گفتمان را به نوعی شکل می‌دهند.
دکتر امینی ادامه داد: نکته‌ای که باید به آن توجه کنیم مفهومی است که به عنوان chain of equivalence لاکلاو و موفه به آن اشاره می‌کنند که در بحث لاکلا و موفه جزوه مفاهیم بسیار مهم است. این عنوان ارتباط تنگاتنگی با منطق تفاوت دارد. ما ممکن است جریان‌ها و گروه‌های سیاسی مختلفی را داشته باشیم اما ممکن است هر کدام شان منافعی متفاوت داشته باشند ولی اینها ممکن است که در برابر یک دگری بزرگ و هویت غیر با هم ائتلاف پیدا کنند و در کنار یکدیگر منطق تفاوت را داشته باشند. در اینجا هویت خود را حفظ می‌کنند و این تفاوت‌ها یک به یک در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند اما بر سر یک هویت غیر و دگری‌ای بزرگ با هم ائتلاف می‌کنند تا بتوانند انسجام خود را حفظ کنند و در برابر آن هویت غیری که وجود دارد.
او گفت: لاکلاو و موفه یک مفهوم دیگر را دارند به نام دگری سازنده. این باعث می‌شود که زنجیره هم ارزی شکل بگیرد و آن منطق تفاوت در پناه این زنجیره هم ارزی مدتی رنگ ببازد؛ ولی چون نگاه اینها یک نگاه پسامدرن و تماماً بر تکثر است بنابراین وحدتی که به معنای انسجام باشد، ندارند. اما گفتمان‌ها در این فرآیند و نظام و مبارزه از یک استراتژی‌هایی استفاده می‌کنند.
وی افزود: آن‌چیزی که در بحث مبارزه گفتمانی اهمیت دارد این هست که اینها از طرد و حاشیه رانی استفاده می‌کنند؛ یعنی باز با اتکا به همان ابزارهایی که دارند گفتمان‌ها در رقابت با همدیگر طرد و حاشیه رانی دارند و سعی دارند همدیگر را طرد کنند و ممکن است این ترد وحاشیه رانی سخت افزاری و یا نرم افزاری باشد. بنابراین این نکته بسیار حائز اهمیت است که گفتمان‌ها در برابر یک غیریتی غیر از خودشان هست که این زنجیره هم ارزی را تشکیل می‌دهند؛ و آن منطق تفاوت برای مقطعی به حالت تعویق در می‌آید و آنها می‌توانند در برابر یک دگری بزرگ قد علم کنند و گاهی ممکن است که این زنجیره گسسته شود که در اینجا  به مفهوم خصومت می‌رسیم که جزء مفاهیم بسیار مهمی است که لاکلا و موفه از آن صحبت می‌کنند.
او بیان کرذ: گاهی ممکن است خصومت یک خصومت تمام عیار باشد و گاهی خصومت یک خصومت رقابتی را مطرح می‌کند. این خصومت تمام عیار یک وجه تمایزی با آن خصومت رقابتی دارد. موفه بحث خصومت تمام عیار و بحث خصومت رقابتی را مطرح می‌کند و می‌گوید خصومت رقابتی یک دوستی دو شخصیتی است.
وی در خصوص خصومت رقابتی بیان داشت: خصومت رقابتی جایی خود را نشان می‌دهد که توافق بر سر اصول وجود دارد ولی بر سر تفسیر اصول اختلاف نظر وجود دارد و در این مواقع است که خصومت رقابتی خود را نشان می‌دهد؛ اگر این صورت از خصومت حاکم و بالغ باشد شرایط، شرایط نا مطلوبی نیست اما اگر این خصومت حالت تمام عیار پیدا کند و به صورت رقابتی نتواند جای خود را پیدا کند یک صورتی از خصومت تمام عیار خواهد بود. وقتی که خصومت از نوع خصومت تمام عیار باشد در واقع طرد و حاشیه رانی از نوع سخت افزاری نیز خواهد بود و اگر خصومت از نوع خصومت رقابتی باشد ممکن است که در قالب کلان خود را نشان دهد.
او افزود: یکی دیگر از مفاهیم مهمی که در بحث لاکلا و موفه مهم است بحث هژمونیک است. هژمونی در سنت لنینی به معنای اقتدار و رهبری و نفوذ سیاسی و... است. اما گرامشی یک برداشت دموکراتیکی از این مفهوم را بیان می‌کند و آن تصویر اقتدارگرایانه را به نوعی تلطیفش می‌کند و به آن رهبری فرهنگی و هژمونی توجه می‌کند.
او گفت: زمانی که یک گفتمان با طرد و حاشیه رانی بقیه، صورت مسلط پیدا می‌کند و آن رژیم حقیقت خود را پیدا ‌کند و معیارها در جامعه تغییر کند، این گفتمان همیشگی نخواهد بود و همیشه وجود نخواهد داشت؛ و یک بحران‌های ارگانیک اتفاق می افتد که این نظام معنایی را دستخوش تغییر می‌کند و آن دال‌های برتر را و به ویژه دال‌های شناور را دچار تغییر می‌کند و آن بحران‌های ارگانیکی که اتفاق می افتد زمینه را برای متزلزل کردن گفتمان هژمونیک فراهم می‌کند. بنابراین، این صورت ‌بندی‌های هژمونیک و این گفتمان هژمونیک در بستر تحولات اجتماعی دائماً دچار تغییر می‌شوند و عامل و منشأ اصلی تغییر آنها نیز همین بحران‌های ایدئولوژیک هستند.
وی افزود: آخرین نکته موقعیت سوژگی و موقعیت ساختاری در بحث موقعیت سوژگی و واقعیت ساختاری است؛ که در نظریه ساختاربندی گیدنز بحثی که گیدنز مطرح می‌کند عبارت از این است که آن ساختار، قواعد و منابعی را برای کنش فراهم می‌کند؛ که در این جا نیز موقعیت ساختاری به یک نوع تأمین کننده موقعیت سوژگی است.
او بیان کرد: یک نکته بسیار مهمی که باید به آن توجه شود این است که تفسیر از موقعیت سوژگی چگونه صورت می‌گیرد و این در پرتو گفتمان مسلط است. همچنین لاکلاو و موفه به این اشاره می‌کنند که در پرتو فضای گفتمانی و با اتکاء به این نظام است که می‌شود موقعیت سوژگی را تفسیر و بیان کرد و چون چنین رابطه‌ای بین اینها وجود دارد و این گفتمان است که مشخص می‌کند چه تفسیری از شرایط وجود داشته باشد و واقعیت فهمیده شود اینجاست که نقش گفتمان برجسته می‌شود.
دکتر سعیده امینی در پایان بیان داشت: بنابراین اگر گفتمان مسلط بتواند معیارها و به ویژه معیارهای سوژگی را معلوم کند به راحتی می‌تواند سوژه‌ها را هدایت کند؛ و به این صورت است که سوژه‌ها شرایط و موقعیت خود را تفسیر می‌کنند.


نظر شما :