در نشستی  انجمن علمی دانشجویی مطالعات فرهنگی و رسانه بررسی شد:

آیا امکان خلق شخصیت‌های ابرقهرمان در سینما و تولیدات فرهنگی ایران وجود دارد؟

۰۸ خرداد ۱۴۰۲ | ۰۹:۴۵ کد : ۲۱۸۹۵ انجمن ها
تعداد بازدید:۲۹۴
نشست «جایی برای ابرقهرمان‌ها نیست!» به همت انجمن علمی مطالعات فرهنگی و رسانه با همکاری انجمن علمی مطالعات ارتباطی دانشگاه علامه طباطبایی یکشنبه هفتم خرداد ۱۴۰۲ در سالن شورا دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی با بررسی موضوع «آیا امکان خلق شخصیت‌های ابرقهرمان در سینما و تولیدات فرهنگی ایران وجود دارد؟» برگزار شد.
آیا امکان خلق شخصیت‌های ابرقهرمان در سینما و تولیدات فرهنگی ایران وجود دارد؟

نشست «جایی برای ابرقهرمان‌ها نیست!» به همت انجمن علمی مطالعات فرهنگی و رسانه با همکاری انجمن علمی مطالعات ارتباطی دانشگاه علامه طباطبایی یکشنبه هفتم خرداد 1402 در سالن شورا دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی با بررسی موضوع "آیا امکان خلق شخصیت‌های ابرقهرمان در سینما و تولیدات فرهنگی ایران وجود دارد؟" برگزار شد.

در این برنامه با حضور محمدحسن یادگاری دکتری علوم ارتباطات و پژوهشگر مطالعات رسانه و کسری ولایی نویسنده و منتقد سینما به بررسی این موضوع که «آیا امکان خلق شخصیت‌های ابرقهرمان در سینما و تولیدات فرهنگی ایران وجود دارد؟» پرداخته شد.


نشست بررسی امکان خلق ابرقهرمان در تولیدات فرهنگی ایران با عنوان «جایی برای ابرقهرمان‌ها نیست» روز گذشته در دانشگده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. در این جلسه که به همت انجمن علمی مطالعات فرهنگی و رسانه دانشگاه علامه طباطبایی با همکاری انجمن علمی مطالعات ارتباطی این دانشگاه تدارک دیده شده بود، «محمدحسن یادگاری» مستندساز و پژوهشگر مطالعات رسانه، «کسری ولایی» نویسنده و منتقد سینما و «امین مبینی» به عنوان دبیر نشست به بیان صحبت‌های خود پرداختند.

مرور تاریخچه
در این جلسه ابتدا دبیر نشست به ذکر مقدمه‌ای در خصوص اهمیت موضوع ابرقهرمانان در دنیای امروز و نگاه‌های مثبت و منفی که در محافل اکادمیک نسبت به این پدیده مهم فرهنگ عامه وجود دارد پرداخت. سپس کسری ولایی بحث خود را با اشاره به تاریخچه ظهور ابرقهرمانان در قرن بیستم و بیست و یکم آغاز کرد و بیان داشت: «شخصیت‌های ابرقهرمانی ابتدا در آمریکا به عنوان محتواهایی ساده در قالب صفحات کمیک استریپ برای جذاب کردن مجلات آگهی محور خلق شدند. اما به سرعت در دهه های بیست و سی میلادی میان پسران جوان و نوجوان محبوب شدند. این موفقیت، دو پسر جوان را به فکر انداخت که چگونه قهرمانی جدید خلق کنند که شبیه به هرکول و یا قهرمانان کلاسیک نباشد و در عین حال در دنیای مدرن اتفاق بیفتد. این دغدغه به خلق کامیک سوپرمن منجر می‌شود که در سال 1939 توسط شرکت دی سی کامیکز منتشر شد. موفقیت سوپرمن، تبدیل به ظرفی شد برای تولد یک ژانر جدید به نام سوپرهیرو یا همان ابرقهرمان‌ها. این ژانر در دهه پنجاه قدرت بیشتری گرفته و شناخته‌شده‌تر شد. پس از انقلاب درونی این صنعت در دهه شصت با تولیدات مارول، ابرقهرمان‌ها به عنوان یک مفهوم عامه پسند جا افتادند و از این‌جا به بعد تلویزیون و در ادامه سینما برای ساخت آثار اقتباسی به سراغ کتاب‌های کامیک ابرقهرمانی رفتند. نکته مهم اینجاست که لزوما خالقین این داستان‌ها و شخصیت‌ها، آدم‌های عمیق و پیچیده‌ای نبودند. مثلا جیم شوتر که در اواخر دهه شصت و دهه هفتاد نویسنده و طراح معروفی بود و برای هر دو استودیوی مارول و دی‌سی کار می‌کرد، در زمان شروع حرفه‌ای کار تنها سیزده سال داشت. طراحان دیگری چون استن لی و دیگر افراد مشهور این حوزه نیز ابتدا با هدف انجام کار دیگری فعالیت خود را شروع کردند و سپس به این حوزه کشیده شدند. این افراد علاقه شخصی خود را طوری پیگیری کردند که آثاری با قابلیت تبدیل شدن به تولیدات پست و مبتذل را تبدیل به خروجی‌های صاحب کیفیت هنری کردند.»
ولایی ادامه داد: «حال باید پرسید چگونه ابرقهرمان‌ها به اسطوره‌های عصر مدرن تبدیل می‌شوند. ایده کلان روایت‌ها، ابرقهرمان‌ها را به ظرفی برای بازتعریف مفاهیمی تبدیل کرد که پیش از این از اسطوره‌ها شنیده بودیم. در فیلم "قضیه صفر" که تری گیلیام سال 2013 ساخت و داستان آن در آینده اتفاق می‌افتد، ایده کلیسای بتمن و سایر شخصیت‌ها وجود دارد. یعنی ابرقهرمان‌ها و ذات سرگرمی، کارکرد آیینی و مذهبی پیدا کرده است. این عجیب نیست. چون به مرور زمان ممکن است ارتباط آدم‌ها با مفاهیم و آیینی سست شود، اما وقتی ظرف‌های تازه‌ای برای بازتعریف خلق می‌شوند و می‌توانند آن مفهوم را درست جا بیندازند، به عنوان حافظ آن مفاهیم برای مردم عمل می‌کنند.»
 

خلق ابرقهرمان، نیازمند مهندسی فرهنگی
محمدحسن یادگاری صحبت‌های خود را با اشاره به جنبه‌های اجتماعی و سیاسی پدیده ابرقهرمان آغاز کرد و بیان داشت: «درست است که قبل از خلق کمیک سوپرمن در 1938 خلق این تولیدات سابقه بیست ساله داشته است. اما اهمیت سوپرمن در واکنش به اتفاقات روز جامعه است. یعنی در دهه سی، بحران اقتصادی آمریکا مسئله روز است. رکود بزرگ، خشکسالی وحشتناک و فساد دولتی که در دستگاه حاکمه آمریکا وجود دارد. دشمن اول سوپرمن هم فردی در درون کنگره آمریکا است. بتمن و جهان سیاه پیرامونش هم از دل وضعیت تیره و تار دهه سی بیرون می‌آید. بنابراین همه شخصیت‌ها و کنش‌های دراماتیک پیرامون آن براساس نیاز جامعه خلق می‌شوند. سوپرمن که در دهه چهل به جنگ می‌رود و نازی‌ها را شکست می‌دهد، همزمان جامعه را برای خرید اوراق قرضه و کمک به دولت تشویق می‌کند. همان شخصیت در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم در دهه پنجاه، به مرد خانه تبدیل می‌شود. چون جامعه نیازمند این تبلیغ است. نگاه مطالعات فرهنگی نیز باید بدین‌شکل باشد که نبض جامعه را در دست بگیرد و متناسب با آن بتواند واکنشی طراحی کند. جامعه اگر ببیند که حرف دلش را می‌زنی، از فرم و نقایص احتمالی‌اش چشم‌پوشی می‌کند. در شرایط بحرانی و خاص، این کار سختی است که بر دوش فعالان حوزه‌های مطالعات رسانه و مطالعات فرهنگی است. معتقدم که ما به اشتباه واژه «مهندسی» را برای حوزه‌های فنی و تکنیکی به کار می‌بریم. مهندسی در واقع کار حوزه علوم انسانی است. هندسه نیز یک حوزه ریاضی نیست و کاملا بحثی مرتبط با اصول منطق است. کار علوم انسانی شکل دادن مقولات و تعریف آن‌ها در قالب‌های مختلف است. در این موضوع هم ما نیازمند ورود فعالان علوم انسانی برای مهندسی سرگرمی داریم و پس از این است که چرخه صنعتی معنا پیدا می‌کند.»


تولیدات فرهنگی، بازتاب زمانه و جامعه
ولایی در ادامه با اشاره به اهمیت درنظرگرفتن نیاز مخاطب برای تولید آثار فرهنگی و هنری، به ماجرای خلق شخصیت «کاپیتان آمریکا» اشاره کرد و بیان داشت: « در دوره جنگ چهانی دوم، ناشران متوجه می‌شوند که بخش عمده‌ای از مخاطبان کمیک‌ها، سربازانی هستند که تازه می‌خواهند به جبهه اعزام شوند و درکی از جنگ ندارند. کمپانی مارول (که آن زمان «تایملی» نام داشت) به این فکر می‌افتد که چگونه می‌توان موضوع را کمی برای این نوع از مخاطب جذاب کرد. این مثالی است تا به یاد بیاوریم اگر امریکا و ژاپن موفق و بقیه دنیا ناموفق بودند، مهم‌ترین نکته‌اش این بوده که نیاز جامعه را درنظر گرفته‌اند. در این صورت با ساده‌ترین فرم‌ها هم می‌توانید اقبال عمومی را جذب کنید. درواقع قضیه این است که برخورد مردم با مردم است که ناخودآگاه جمعی را تبلور میدهد. در دهه 50 لحن تمام کمیک‌ها نرم‌تر است که برگرفته از جامعه است. نه فقط در کمیک بلکه در موسیقی و سریال‌های تلویزیونی نیز چنین است. به عنوان مثال سیت‌کام‌های دهه نود میلادی آمریکا که Friends مهم‌ترین نمونه‌اش است، قابل مقایسه نیست با فضای تیره و پیچیده‌ای که سیت کام‌ها در دوران بعد از 11 سپتامبر داشتند. چون همگی بازتاب زمانه و جامعه خود هستند. اما هر وقت بخواهیم به صورت فرمایشی به سمتش برویم، نتیجه عجیب و ناهمخوان با جامعه بوده و شکستش حتمی است.»


ابرقهرمان ایرانی ممکن است؟
ولایی در ادامه درباره امکان خلق ابرقهرمان ایرانی افزود: «فرض کنید همین الان ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی وایرال شود که در آن بگویند یک ابرقهرمان که دارد کار محیرالعقولی را انجام می‌دهد در تهران پیدا شده است. در این موقعیت چه اتفاقی می‌افتد؟ احتمالا چند نهاد می‌آیند و او را دستگیر می‌کنند. بنابراین از منظر ذهنی و عینی دلایل زیادی وجود دارد که چرا ابرقهرمان نداریم. یک بحث این است که نمی‌توان مفهومی را برای جامعه مهندسی و به آن تزریق کرد. ابرقهرمان مثل خیلی از پدیده‌های دیگر، وارداتی است. در آمریکا و کشورهای دیگری شکل گرفته و رشد کرده، سنت خواندن و نوشتن کمیک وجود داشته و تبدیل به فیلم و انیمیشن شده است. علت دیگر فقر است. ما حتی از پیش از انقلاب نیز فرهنگ عامه قدرتمندی نداشته‌ایم. هر پدیده مدرنی مثل رمان یا هر چیز دیگری که وارد جامعه ما شده ، به دلیل غلبه رویکرد نقادانه با ماهیت چپ، خیلی سریع جنبه نخبه‌گرایانه پیدا کرده و وجه عامیانه آن تحقیر شده است.
ولایی ادامه داد: «بحران دیگری که ما داریم، نوع نگاهمان به فرهنگ است. در حالی که فرهنگ مثل هر پدیده دیگری ناخودآگاه، تکوینی و تکاملی پیش می‌رود. بدین معنا که همین کمیک‌ها که امروز جایگاه هنری پیدا کرده‌اند، پدیده پیش پاافتاده و پستی بودند و ظرف چندین دهه رشد کردند ولی ما تصور می‌کنیم که همه چیز را می‌توانیم خلق الساعه کنیم. در صورتی که نیاز به زمان دارد و نمی‌توان آن را تزریق کرد. مسئله اصلی درباره زمینه و بستر ابرقهرمانی، فردیت است. اگر می‌خواهیم ابرقهرمان داشته باشیم باید اجازه دهیم که در فرهنگ‌مان فردیت شکل گیرد. بر این اساس نمی‌توانیم با نگاه از بالا به پایین و دستوری به دنبال حذف فردیت باشیم و بخواهیم یک مفهوم که دقیقا نقطه مقابل آن است، رشد کند.»
یادگاری نیز در این خصوص اشاره داشت: «اصالت به استودیوها و تولید و بازار داده شده است. اما شما باید ببینید جامعه چه می‌خواهد و به زبان خودش آنچه پذیراست را تولید کنید. می‌توان خلاهای جامعه را شناخت و به یکدیگر متصل کرد. اما کسی را می‌خواهد که هم زبان کف جامعه را بداند و هم زبان رسمی فرهنگ را تا این دو را بهم متصل کند.»


ارتباط ابرقهرمان‌ها با پیشینه‌های ادبی
یادگاری در ادامه به ارتباط شخصیت‌های ابرقهرمانی با اسطوره‌های یونان اشاره کرد و بیان داشت: «من اعتقاد دارم وقتی سوپرمن تکامل پیدا می‌کند، اقتباس‌هایی به روز از اسطوره‌های سنتی رخ می‌دهد. منتهی این اتفاق آرام آرام رخ می‌دهد تا به ادبیات مدرن تبدیل شود. بعد این رمان راحت‌تر به شکل کمیک و سینما درآمد. این روند شاید 100 سال طول کشیده باشد. سوپرمن با آنچه شما کمیک و بدون خلا می‌بینید شاید 70-80 سال طول کشیده باشد و هنوز حتی خیلی از شخصیت‌ها به دلایل تکنولوژی و فرمی ساخته نشده است. اگر ما نمی‌توانیم شاهنامه را به روز کنیم، دلیلش این است که اگر بخواهد در غالب رمان دربیاید خلاهایی در بسیاری از روابط دال و مدلول و سلسله روابط دراماتیک که باید از پی هم بیایند، وجود دارد که خود را نمایان می‌کند. وقتی این شکل بگیرد تازه می‌توانید قدم‌های بعدی را بردارید و به سمت کمیک، سینما و بازی‌های کامپیوتری بروید. ما هنرمندی در قد و قواره یا شیفته فردوسی می‌خواهیم تا این خلاهای ادبیات مدرن‌مان را پر کند و به نظر من جامعه به او اقبال نشان می‌دهد. نظر من اقتباس مستقیم از داستان‌های شاهنامه نیست بلکه معتقدم که هنرمند در آن جهان زیست کند ولو اینکه شخصیت جدیدی را خلق کند. چون ژانر است و مهم‌ترین ویژگی ژانر این است که یک زبان ساده بین مخاطب و تولیدکننده باشد و دیگر لازم نباشد که همه چیز را توضیح دهد. یکی دو نمونه نسبتا موفق در این خصوص وجود دارد که مجموعه کمیک‌های ایلیا و انیمیشن «آخرین داستان» را می‌توان مثال زد. من اگر جای وزیر ارشاد بودم، حتما از سازندگان این آثار حمایت می‌کردم.»


موانع و محدودیت‌ها
ولایی در خصوص نقش دولت در این‌ زمینه بیان داشت: «وزارت ارشاد به عنوان نماینده ی حاکمیت، بزرگترین حمایتی که میتواند از آنها بکند این است که هیچ حمایتی نکند. یعنی اصلا بازار را دستکاری نکند. به عنوان مثال چرا ذهن مخاطب ما از نظر فانتزی فقیر است؟  درباره خود شاهنامه و اساطیر ایرانی، ماهایی که چند نسل متفاوت درس خوانده در مدارس ایرانیم، کداممان با شاهنامه و اساطیر ایرانی در مدرسه آشنا شده ایم؟ و یا با ادبیات مدرن؟ اتفاقا حاکمیت به جای مداخله گری در بازار فرهنگ باید بستر ایجاد بکند. مثلاً ممیزی و مداخله در خلاقیت خالقان اثر را محدود کند و چرخه ی اقتصادی باز فراهم کند. یک پدیده ی دیگر که به عنوان نمودهای فرهنگ عامه به کشور ما وارد شد استندآپ کمدی است. در ایران سابقه نداشت و به واسطه ی گسترش ارتباطات به کشور راه پیدا کرد اما رسانه رسمی و گفتمان رسمی کمکی به ادامه ی گسترشش نکرد.
ولایی در خصوص چرخه اقتصادی پدیده‌های عامه‌پسند افزود: «کمدین های زیادی داریم. می‌بینیم که در کافه‌ها اجرا می‌کنند. چرا؟ چون چرخه اقتصادی‌اش در دسترس است. یعنی یک نفر کافه اجاره می‌کند، اجرا می‌رود و ویدیویی از آن اجرا پخش می‌شود و عده‌ای اجرای آن کمدین را با مراجعه به کافه می‌بینند. مشکلِ چیزی مثل کامیک که به درستی گفتید که نیازمند رویکرد استودیویی برای تولید است، چرخه ی اقتصاد است. کامیکی که بخواهد بفروشد و استمرار داشته باشد، باید چند نفر طراح و نویسنده و ... طی یک فرآیند مستمر دور هم جمع شوند در شرایطی که مثلاً برای ساختن یک کامیک ابرقهرمانی احتمالاً باید چندین سال در هزارتوی مجوز سرگردان شوید که آیا این می‌شود و آن مجاز است و...؟ در مورد ابرقهرمان ها، همانطور که گفتید شخصیت‌ها در هر دوره ای به نوعی هم به اقتضای زمان خودشان واکنشی به جامعه بوده اند. مثلاً در فیلم اول سوپرمن رییس معدن را میگیرد و مبارزه می‌شود با فساد و ارتشا که بعداَ شکل تخیلی به خود می‌گیرد. یا خودِ کاپیتان آمریکا که به نوعی قرار است در داستان پروپاگاندا باشد، در مقابل سیستم خودش قرار می‌گیرد. و این شخصیت ها مبارزه جویی و فردگرایی دارند که خیلی وقت ها در تقابل با سیستم قرار می‌گیرد. به عنوان مثال در شرایط فیلترینگ که از جانب حاکمیت اعمال شده، در واقع کسی که فیلترشکن عرضه کند یک قانون شکن است ولی محدودیت را برای مردم از بین می‌برد و شاید برای مردمی که به دنبال ارتباط می‌گردند قهرمان مردمی محسوب شود. به این سمت اگر بروی خیلی محدودیت وجود دارد و به سد ممیزی می‌خوری. 


خلق ابرقهرمان ایرانی چه الزامی دارد؟
یادگاری در ادامه درباره لزوم خلق ابرقهرمان ایرانی اظهار داشت: «بخش های مختلف دنیا در چند دهه اخیر خیلی به هم شبیه شده و همه ی حرف‌ها زده شده و در خود آمریکا هم حرف‌های جدید متعلق به حرف‌های بومی داخل آمریکاست. قصه های ابرقهرمانی‌ای جذاب شده که دارد ماجراهای خودِ آمریکا را مطرح می‌کند و تیم تولیدی با آن مشکل و مسئله نفس کشیده اند و آن را درک می‌کنند. بنابراین در خود آمریکا هم راه‌حل‌های نوین جهانی شدن یا جهانی‌سازی باز هم متمرکز بر بحث‌های بومی است. مفهوم جهانی اگر بتواند خودش را بومیت عجین کند، ماندگار می‌شود. مثل مک‌دونالد که در عربستان یا ویتنام یا ... طعم، رسپی و ویژگی‌های متفاوتی ممکن است داشته باشد. در مجموع بومیت‌ها را باید حفظ کرد ولو اینکه نگاه شما به مسائل، جهانی یا صرفاً اقتصادی باشد. جایزه‌های اسکار دهه اخیر همگی بومی هستند، یعنی موضوع خاصی را در منطقه خاصی بررسی می‌کنند. به نظرم در موضوعات کلان، همه قصه‌ها گفته شده، مگر جهان دگرگون شود یا جنگی در گرفته باشد. در ایران هم ربطی به جریان قبل از انقلاب یا بعد از انقلاب ندارد، ما همیشه می‌خواستیم بگوییم ما یک تمدن هستیم و با کل دنیا در تمامی زمینه‌ها متفاوت هستیم. شعر را حفظ کردیم. به نقاشی ارجاع دادیم. خیلی دوست داریم از عنوان سینمای ملی یا سینمای ایرانی استفاده کنیم و دنیا به سمت آن متمایل شود. حتی در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد این اتفاق افتاد و رنگ و بودی جدیدی به سینما تزریق شد. من همیشه می‌گویم که لزوماً درست نیست که ما جریان رسانه‌ای آمریکا را به عنوان الگوی خودمان قرار دهیم. اتفاقاً الگوی ما در تولید باید شرق باشد. مثلاً مسیری که ژاپن طی کرده و از سنت کلاسیک خود در نقاشی به مانگاها رسیده و سپس مانگاهای مدرن و بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکایی نشدن در فرهنگ برایشان مهم بوده، این الگو شاید در زمینه‌های مختلف فرهنگی رسانه‌ای جذاب‌تر باشد. ولی این رویکرد مورد استقبال ما قرار نمی‌گیرد و آن نگاه آوانگارد اروپایی برایمان جذاب می‌شود. مثلاً ما جریان سینمایی‌مان را بیشتر از فرانسه و ایتالیا گرفتیم تا از آمریکا و شوروی. شاید اگر از شوروی می‌گرفتیم، جلوتر از الآن بودیم چون بومیت در این کشورها خیلی مهم بوده. بومیتی که قائل است که ادعا می‌کند فرهنگ، تمدن و ... خودش را می‌تواند بسازد. اگر ما چرخه اقتصادی‌مان را در این چنین بومیتی تعریف کنیم، می‌توانیم آن را بسازیم. 
یادگاری افزود: «بحث دیگری که درباره حمایت وزارت ارشاد گفتم، در ادبیات سفارشی قرار نمی‌گیرد بلکه در ادبیات صنعت و تجارت می‌گنجد. بحث مالیات و حمایت‌های تسهیل‌گر است. لزوماً پول و سفارش نیست. مثلاً بگوییم بروید برای هفته دفاع مقدس یک کمیک بسازید. نه اینها گرای غلط دادن است. باید مسیر را باز کرد که این تیم خودش مسیرش را جلو برود. وقتی با وجود تمام محدودیت‌ها و نظارت‌ها محصولی را تولید کرده‌اند و اثر مخاطب حداقلی خودش را پیدا کرده است، اگر مثلاً یک مکان برای دفتر آنها فراهم کنند، خیلی برایشان بهتر است تا اینکه پول به آنها داده شود. یا مثلاً از بیمه آنها کسر شود، بهتر است تا اینکه صد میلیارد به آنها داده شود و بعد بگوییم از شما پس می‌گیریم. این شغل‌ها همه جا جزو شغل‌های پر ریسک به حساب می‌آید. شما اگر بخواهید یک وام بگیرید برای ساخت یک استودیو یا فیلم سینمایی، جزو پروژه‌های پر ریسک است و اصلاً قواعدش با سایر حمایت‌های فرهنگی و اقتصادی متفاوت است.»
ولایی نیز در خصوص لزوم خلق ابرقهرمان ایرانی بیان داشت: «مساله مهم در پاسخ به این سوال، کیفیت و خلاقیت است. همزمان با سوپرمن و بتمن و اسپایدرمن، انبوهی از شخصیت‌های ابرقهرمانی بودند که منقرض شدند و دوام پیدا نکردند، چون از جذابیت کافی برخوردار نبودند. صرف خلق ابرقهرمان، کمیک، مانگا یا هر تولید مشابهی، اعتبار ندارد. اگر توانست بازتاب ناخودآگاه جمعی جامعه باشد و به همین سبب با استقبال مواجه شود، آن زمان موضوع مهم و قابل توجهی خواهد بود. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که مشابه مورد سوپرمن، هنرمندان حس کنند می‌توانند حرف تازه‌ای در قالب این آثار بزنند و مسیر خلاقیت پیش پایشان باز باشد. بتوانند کار خود را بفروشند، از مخاطب خود بازخورد بگیرند و کار خود را ارتقا دهند. مثال دیگر از پدیده‌ای وارداتی که در فرهنگ ما جای خود را باز کرد و لزوم آگاهانه و یا با مهندسی همراه نبود، موسیقی رپ بود. خیلی از سبک‌های غربی دیگر موسیقی بودند که در جامعه ما به چنین مرحله‌ای نرسیدند که بتوانند موج ایجاد کنند. اما رپ فارسی جواب داد و ظرف دو دهه، چنان فراگیر شد که حالا بخش عمده‌ای از موسیقی که نسل جدید به آن گوش می‌دهد، رپ فارسی است. در بحث کامیک ابرقهرمانی نیز اگر قرار به خلق باشد، باید به این سمت حرکت کند.»


نظر شما :